تا انتهای این ماه ...آره ، انگار آره یکسال میشه که گذشته ...داره به تاریخ قرار عاشقیمون نزدیک میشه

باورم نمیشه یه بار دیگه بهم فرصت دیدار دادی

واسه یه عاشق که دلشو مدتهاست باخته چه چیزی با ارزش تر از لحظه ی دیدار ...

انگار امسال بهت نزدیکترم ...اینو از قرارگاهی که برایه دیدار عاشقانمون تنظیم کردی و بهم مجوز عبور دادی فهمیدم

قرارمون امسال معراجه ...همونجا که همه معشوقارو میارنو تقسیمشون میکنن بین این همه عاشق ...

از ت ممنو نم بهم اجازه دادی یه باره دیگه پیشبند خدمتو ببندمو راهی بشم به سمتت

همه ی این یه سال و با عکس و سنگ قبر پر کردم ...با شعرایی که برات خوندن ...ش مثل شهید ...گ مثل گمنام

آخ که چقدر دلتنگم ...از امروز ثانیه های قلبم شروع کردن به شمردن شمارش معکوس ...

تا قرار عاشقونمون فقط 17 روزه دیگه مونده...

میدونی ، اون روز دلش خیلی شور میزد ...نرگسو میگم ...آخه بهش زنگ نزده بودن ، نتونستم بهش بگم به من خبر دادن ،فقط

فقط بهش گفتم کارت دعوت از جایه دیگست منتظر باش ...

وقتی نگاه خندونشو دیدم یه نفس راحت کشیدمو گفتم خدایا شکرت ...شکرت که میتونه بیاد ...

نمیدونم عزیز دلم تا اون روز که وعده دیدارمونه زنده هستم یا نه ...اما در هردوحالت بهت میرسم ...

منتظرت هستم ...منتظرم باش ...