...

 آره ...لبخند ...

      نمی دونم با دیدن یه عکس چرا مدام یه چیزی تو ذهنم خاموش و روشن میشه 

      اینکه یه روز تویه یه شهری یه مسئولی رفت پشت تلویزیون و فریاد بلند کرد که : آی مردم ...چه نشستید که 

      یکی برده اون یکی خرده ...ال و بل و از این صوبتا ...

      بعد بلندتر فریاد زد که : پرونده ها رو رو میکنم ...

      بعد از چند سال این دست و اون دست کردن ...

      آره انگار عاقبت بخیری خوب دعاییه ...

      این نسیم هم میادو مثل باد صبا صورت ما رو نوازشی میده و یه روح تازه تو کالبد ما میدمه اما ...چیزی که تموم میشه و فراموش همون نسیمه ...

      اشتباه کردن ...طوفان نیستن ....درختای این سرزمین بید نیستن همشون سرو هستن ...سروهای تنومند و ریشه دار ...

      کسی که یه روز تو تیم مقابل حریف توپ میزد امروز رفته تو تیم حریف داره با همه قواش توپ میزنه اما حیف که سرش اونقدر بالاست که نمیبینه توپش سوراخه ...

      هر چی محکمتر بزنه پایه خودش بیشتر آسیب می بینه :-))))

خب کجا بودیم ...

اما تو یه اون عکس انگار دیگه پرونده ای رو میز نبود ...نه انگار پرونده ها زیر میز حل شده بود ....

ای بابا ...شاعر چقدر زیبا گفت : جهان از این فسانه هزاران هزار دارد یار ...

مهم اینه وسط این خنک نسیمای سرد وسط این بهاره زمستونی چشم ما ....بازه ...بازه ...بازه ...

اما درعجب از رجال کیز که دارن برگ سوخته رو میکنن ...

کجا بودیم ....اصلا ولش کن ....عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد ...یه مثله زیاد روش حساس نشین ...

مهم شوره ...که اینجا پر از شوره ....

:-))))))))))

ما ییم و نوای بی نوایی .....بسم لله اگر حریف مایی

######################################

التماس دعا ....فرج مولا