یه وقتی بود که تب زیباتر شد و دیده تر شدن من رو هم گرفته بود ...میخواستم رنگی داشته باشم تا شاید دیده بشم ...
نشستم فکر کردم این دیده شدن چه جوری میشه ...مثلا باید اول از ظاهرم شروع کنم یا نه چیزای دیگه ای هم هست برای دیده شدن یا بهتر بگم دیده تر شدن .رفتم دنبالش دنبال اینکه اگه از ظاهرم شروع کنم مثلا آرایش کنم موهام بذارم بیرون و چادرمم داشته باشم و خوش تیپ کنم حسابی خب خوبه میشه دیده شد ...هر روزم تعداد زیادی آدم میبیننت ته دلشون حسرت میخورن که ای کاش ما هم مثلا شبیه این بودیم یا برخی هم ته دلشون آرزو میکردن که ای کاش این مال من بود ....خب بیشتر فکر کردم گفتم گیرم این اتفاق هم بیافته اصلا من دیده بشم تهش که چی ...نه واقعا که چی ...به خودم یه نهیب زدم گفتم که حیف نیست ...حیف نیستی تو این همه خودت خوش تیپ کنی بعد کیفش دیگران ببرن ...خب این که دوسر ضرره ...یه ضررش اینطرفه که تو ذهن و فکر خیلی ها هستی و این باعث میشه آرامشت صلب بشه و تازه اینا حظش میبرن بعد فردای قیامت من باید عذاب و آتشش را تحمل کنم ...دیدم نه این دیده تر شدن که توی چشم این بنده ها بیای زیادم خوب نیست ...رفتم فکر کنم یه جور دیگه دیده تر بشم ...خیلی فکر کردم دیدم خب چه جوری دیده تر بشم که هم نفع دنیا برام داشته باشه و از نظر مادی راضی بشم هم نفع معنوی و اخروی داشته باشه وآنطرف گریبانم را نگیره ...بلاخره ما انسانیم و اهل حساب کتاب خب انسان عاقل کاری نمیکنه که به ضررش تمام بشه ...
هیچی دیدم بهترین راهکار همانه که خود خدا گفته ...یه آدم میتونه دیده بشه هم توی چشمای خالقش هم توی چشمای مخلوقش ...ولی از راه درست و حلال نه روش های نادرست و حرام ...
اما اینکه راه درست حلالش چی هست ؟ خب خدا خودش توی برنامه زندگی که برای ما فرستاده گفته ...هممه مون هم میدونیم فقط آنقدر راه اشتباهی رفتیم که بخودمون برای توجیه میگیم : خدا کریمه مهربانه میبخشه حالا با یه تار موی من مگه چه اتفاقی میافته یا به یه ذره آرایش من چی میشه ...هیچی نمیشه...هیچی فقط من خیلی راحت حرام خدا را حلال کردم همین ....اینم که چیزی نیست خدا نعوذم بالله برای من شدید العذاب نیست که شدید العقابش هم برای زن همساده اس برای من نیستش که ...نه ....
بسه ...با این حرفا خودت گول نزن ...خدا همانقدر که رحمان ...شدید العقاب هم هست ...خب معلومه خودت فرض کن وقتی به یه آدمی میگی این قانو ن اینجاست بعدش آن آدم قانون را نقض میکنه چقدر ناراحت میشیم ...بعد انتظارای الکی داریم ...
یه روز که همینطوری دنبال این سوال جوابا بودم به نهج البلاغه رسیدم و نامه سی ویک حضرت امیر علیه السلام که به فرزندشون وصیت میکنن ...خیلی جالب شروع کردن : میگن از پدری فانی ...همینجا موندم ...پدری فانی ...به خودم گفتم خاک یعنی خاک ....حضرت امیر وقتی میگن پدری فانی بعد تو با چه اعتماد به نفسی آنم با این همه غرور کاذب بابت نعماتی که تازه منشاش خودت نیستی خالقت بهت داده اینطور ی سرکشی میکنی میری جلو ...خجالت نمیکشی ...نه واقعا خجالت نمیکشی ...خیلی پررویی ...روتم زیاد شده میدونی ...یکم به خودت بیا چند سال از عمرت داره میگذره ...میخوای وقتت بذاری برای ظاهری که تهش قبر و تنهایی و زیر خاک رفتنه هرچقدرم پول داشته باشی تا دم قبر باهات میاد بعدش دیگه مال تو نیست ورثه برمیدارن میخورن یه آبم روش ...حیف نیست ...من که نمیگم به ظاهرت نرس خب برس ولی روح بیچارت رها کردی به امان شیطان ...داره بهش حکومت میکنه عین خیالتم نیست بعد ادعات میشه هرروز سر نماز مثلا میگی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بعد نمازت با یه دروغ بزرگ که الله اکبر شروع میکنی ...
خلاصش اینکه فهمیدم ای بابا من تا اینجای کار ول معطل بودم اصلا به فکر روحم نبودم که هیچ اصلا نفهمیدم عنانش دست خدا نبوده دست شیطان بوده ...
کار زیاد دارم باید شروع کنم انشالله که خدا هم کمک کنه بتونیم افسار روحمون آزاد کنیم و بدیمش دست خودش ...خود خدا....اولین قدم هم توبه هست یه توبه واقعی معلوم نیست امشب که سرم میذاریم روی بالشت فردا صبحی چشام باز بشه ...من که مطمئن نیستم شما را نمیدونم ...