سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکوت سنگ، فریاد دل

میخوام بنویسم از غزه از خون از قتل عام وحشیانه این شهر شیعه نشین عربی ولی حتی قلمم هم بغض داره 

نمیتونه به حرکت در بیاد تا بنویسه ...

ولی مینویسم اینبار از مقاومت و ایستادگی  مردم غزه و میگم این شهادت مبارکتون باشه و دست از مقاومت برندارید 

سرود استقامتتان طنین افکن جهانیان گشته و آوای مرگ بر اسرائیل را در دنیا به صدا در آورده است .

محکم بایستید ان شاء الله پیروزی از آن شما خواهد بود ...


 

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ

أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ(فصلت /30)

 

  • بر آنان که گفتند :
  •  پروردگار ما الله است و پایداری ورزیدند ،، فرشتگان فرود می آیند که مترسید و غمگین مباشید ،
  •  شما را به بهشتی که وعده داده بودند بشارت است

 




دلتنگی هام بالاخره جواب داد و آقا هم دلشون برای ما تنگ شد تا یه بار دیگه ان شاء الله چشممون به بارگاه ملکوتیشون روشن بشه ...

محل ملاقات حرم شاه سلطان الرضا علیه السلام 

خوشا آندم که محبت هردوسر بی ...که گر یکسر بی دردسر بی ...

:)




خیلی برام سخت بود ...انگاری سالها با خودم رودربایستی داشتم ولی بعد سالها جنگ درونی بالاخره شد ...

یه روز مادرم که مثل همیشه پای درد دلم نشسته بود و به سکوتم نگاه میکرد برام یه داستان گفت ...

ته داستان گفتش خزانه غیب الهی ...از خزانه ی غیبش بخواد میشه ....

یاده بیت حافظ افتادم گفت :

دردم به زطبیبان مدعی ...باشد کز خزانه ی غیبم دوا کند 

انگاری آتش دلم خوابید ...انگاری یه دریچه ی امید وسیعی به روم باز شد 

انگاری دنیا دوباره برام یه رنگ جدید گرفت ولی اینبار رنگ دنیا نبود ...یه رنگ ناب ناب ناب 

رنگی که با راضی شدن میتونی ببینیش 

رنگ خدا ...

گفتم : چسم ...حتی توی شب های قدرم چیزی ازش نخواستم برای خودم ...فقط ازش تشکر کردم بابت تمام چیزهای خوبی که بهم داده 

و تمام چیزهای خوبی که هنوز بهم نداده شایدم نخواد بده ...

بهش گفتم خیلی ناشکری کردم ببخشید ...فقط من ببخش ...

بهش گفتم : چشم :)

دشت امسالم از این ماه مبارک آرامشی هست که بعد سالها دوباره بهم دادش ...آرامشی که با تمام وجود احساس کردم دست دلم توی دستای خودشه  ...

خیلی هم خوب اصلا عالی ...

الحمد الله رب العالمین