به شوق رسیدن به تو پر درآوردم پروانه ای شدم در مسیر رسیدن به شمع وجودم ...
رسیدم و دورش چرخیدم پرهام سوخت و افتادم روی زمین کنار شمع مغروری که میسوخت اما خم به خودش نمیاورد ...
آن لحظه فهمیدم تو نبودی اشتباهی گرفته بودمش ...میشنوی ...میشنوی صدای دلمو ...اینجا افتادم بدون بال و پر ...
منتظرم تا بیای به شوق دیدنت دوباره پرواز بشم پرواز ...پرواز ...