سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکوت سنگ، فریاد دل

مانند روزی که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیک اهل بیت خویش را در زیر حدیث کساء جمع نمود ...

حضرت عشق  ...

ما نیز امروز در زیر کسای ولایت شما جمع خواهیم شد و باهرکه بخواهد در مقابل شما بایستد درمقابلش یکپارچه خواهیم ایستاد ...

 

...

اگر لازم باشد باز به عشق تو سکوت می کنیم و منتظر اشاره ات در پشت تنگه دشمن می مانیم 

خیال خام از سر بیرون کنید 

ایران امروز ایران زمان اصلاحات نیست و نخواهیم گذاشت رو به عقب بازگردد...

والسلام ...

 

 

التماس دعا...فرج مولا 




نوبره والا ...به اخبار صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران رو دیروز زیر و کردم حتی امروز سایت باشگاه خبرنگاران جوان رو ...

اما دریغ از یک خبر ساده حتی بدون عکس از همایش یزرگ ورزشگاه حیدرنیا که بزرگترین تجمع طرفداران کاندیدا در تمام این مدت بود ...

دلیلش چی میتونه باشه ...

آیا این همایش بزرگ لرزه بر اندام صدا و سیما انداخته بود ؟

آخه برای چی ؟

مگه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بی طرف نیست ...

جالبه بدونید عکسای دیشب خیابونای تهران هم پخش شد و خبرنگاران خودشون اعلام داشتن که پوشش خبری داده بودند و هیچ عذری برای عدم پخش وجود نداشته ...

پس واقعا جز اینکه متاسفم برای صداو سیما ...

هیچ چیز نمی توان گفت ....

چرا یه چیز میتوان گفت : صدا وسیما خیلی خوب نقش کپک رو بازی کرد ...احسنت ...عالی بود ...

این بی عدالتی رو پاسخگو باشید جناب آقای مهندس ضرغامی ...

با تشکر...

ماییم و نوای بی نوایی ....بسم الله اگر حریف مایی 

............

...




شاید تاریخ باید سالیان دراز دیگر را بگذراند تا فقط یک دعای مکارم اخلاق شما را بفهمد ...

پندار من بعد از خواندن تاریخ این است :

شما اولین کسی هستید که اینقدر سازماندهی شده در اوج خفقان و فشار جنگ نرم را به راه انداختید 

با مضامین متعالی در صحیفه سجادیه 

...

 

التماس دعا 

فرج مولا 




روزی رزمندگان ما در جبهه های نبرد فیزیکی با تمام جانشان در مقابل دشمن ایستادند و امروز من و تو تنها با یک انگشت در مقابل دشمن می ایستیم 

و دشمن را له می کنیم 

 

یک رای من به وسعت تمام ایران ارزش دارد 

پس می رویم تا بهای این ارزش را بپردازیم 

در صندوق رای 

جاویدان ایران 

 

...




 

وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا


کعبة الاولیاء قمر المینر البنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام 


...

وقتی به کربلا رسیدم ...حس عجیبی داشتم احساس کردم تمام شهر داره نفس میکشه ...

یه حس زنده بودن حتی تویه اشیا وجود داشت ...

همه خسته بودن اما من انگار یه چیزی نمیزاشت خستگی رو حس کنم ...پای موندنم نبود باید می رفتم ...

همونطوری از گرد راه نرسیده ...

بقیه کاروان میخواستن استراحت کنن ...روز جمعه بود ولی اصلا حواسم به روزش نبود ...

همه تو هتل منتظر دادن اتاق شدند من با یکم صحبت کردن راضیشون کردم که برم حرم زیارت ...

اون موقع تازه صدام دستگیر شده بود و امریکائیها تو عراق بودن ولی شهر کربلا دست نیروهای عراقی بود ...

سر ظهر بود و خطبه های نماز جمعه شروع شده بود ...

از هتل اومدم بیرون ...اصلا نمی دونستم چی به چیه ...فقط تو مسیر حواسم بود از چه خیابونایی رد می شیم ...

خودم رسوندم به سر خیابون حضرت عباس علیه السلام ...از گیت بازرسی رد شدم ...

روم نمیشد به حرم نگاه کنم ...یه جور حس عجیب و غریب و پیچیده ...

همش تو دلم جنگ بود ...کجا اول برم ...پیش شاه کربلا یا پیش کعبة الاولیاء...

رسیدم جلوی حرم حضرت ...گفتم علی علی ...هر چی خودشون بخوان ...

یهو خادم گفت : نماز جمعه حرم امام حسین علیه السلام ...تو اون لحظه وسط حیات حرم حضرت عباس علیه السلام بودم ...

یه سلام دادم گفتم چشم و از اون یکی در که رو به بین الحرمین بود ...راه افتادم به سمت حرم شاه دین ...عشق عالم امکان ...

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ...

انشالله روزی همه عشاق بشه و دوباره روزی من حقیر هم بشه 

اللهم الرزقنا توفیق زیارة القبر الحسین علیه السلام و اخیک الحسین علیه السلام 

التماس دعا ...فرج مولا