سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکوت سنگ، فریاد دل

...

لحظه شیرین وصل انگار فقط ثانیه ای دوام داشت ...هر کدومشون رفتن دنبال کارخودشون .قرار نبود این راز سربه مهر به عالم خبر بشه .

مهتاب دیگه با احتیاط بیرون میومد .احساس میکرد همه اون حرفایی که شنیده بوده دروغ بوده .برای همین دیگه دوست نداشت تو محل بره و نه اون کسی و ببینه و نه کسی اونو .

دیگه آخرای ترم دانشگاه بود و کلاسا کمتر شده بود .هفته ای سه روز اونم برای چند ساعت میرفت .دیگه باید کم کم به فکر پایان نامه اش میافتاد. اون با روحیه ی قوی که داشت به روی خودش نمی آورد انگار میخواست همه چیز رو فراموش کنه و به زندگی طبیعی خودش ادامه بده .خوب میدونست ته یه همچین احساسی جز رسوایی نیست به خصوص اینکه زمزمه هایی که از درو همسایه شنیده بود مطمئنش کرده بودن .با خودش میگفت : هرچی قسمت باشه.تا اینکه رسید روزی که مهتاب ازش فرار میکرد .کارت عروسیه اونیکه میخواست ازش فرار کنه ولی انگار نه .وقتی سره طاقچه دیدش خیلی اولش خوشحال شد که عروسی دعوت شدن اما وقتی بازش کرد نقطه ی سیاه چشمش به یه اسم دوخته شد.انگار دیگه توان ایستادن نداشت همونجا نشست.اشک بی اختیار از مروارید چشماش پایین می ریخت و اون اصلن تو حس خودش نبود. 

نزدیک شب بود که احساس کرد دستش بی حس شده . زیاد بهش اهمیت نداد .به مادرش گفت و اون هم با روغن زیتون شروع کرد به ماساژ دادن .اون شب دست از بی حسی دراومدو شب به سختی سیاهی خودش رو به سحر داد .

انگار نه انگار که خواب بوده .از جا بلند شد اما بی حس بی حس خسته بود کار سنگینی انجام نداده بود اما انگار یه کوه بار رویه پشتش جابه جا کرده بود.

.

.

.




اسم نمیبرم ...

گویی زمانه زمانه ی غریبی است ...

لباسی برتن اما تفکری برضد لباس و صاحب اصلی لباس 

یا للعجب 

وا وحشتا ...

فأین تذهبون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

...

این درده ...درد بزرگ ما امت پیغمبر که ظاهر رو خوب گرفتیم ...البته بعضی هامون اما امان امان از درون ما ...

امان از درون ما که بیخبران حیرانند ...

اما این جناب چه فرموده اند ...

البته نگید چرا اینقدر دیر حذفش کردم ...من شنیده بودم ولی هنوز مطمئن نبودم ...

الان با اطمینان عمل میکنم...

این جناب حضرت آقا در جمعی از دانشجویان صنعتی شریف عرض نموده اند :

آمریکا کدخداست با آمریکا ببندیم راحت تریم ...

یه سوال از این جناب آقا دارم ...اونم اینه ...برای چی انقلاب کردین ؟

هدف شما و انگیزه شما از انقلاب اسلامی چه بوده ؟

آخه اگه قرار بود آمریکارو به کدخدایی قبول داشته باشیم که دیگه انقلاب میخواستیم چیکار ...شاه داشتیم دیگه ...هر چهار سال هم این بساط ریاست جمهوری رو نداشتیم 

راحت ...به نظر شما اینطوری راحت تر نبودیم ...

اصلا شما که میخواستین راحت تر باشین برای چی رفتین تو این لباس و ظاهر ...

خب یه کت و شلوار می پوشیدین با یه کراوات و یه سفرم اونطرف ...راحتتر نبودین ...

وای ...وای برما ...

من به خودم میگم ...با رأیم به این حضرت آقا به خون هزاران هزار شهیدی که در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی دادیم خیانت کردم ...خیانت 

برای همین ...به خودم میگم ...نه ...و نفر دوم را هم از لیستم خط زدم با یقین و اطمینان ...

 

تفکر این حضرت آقا نه تنها با گفتمان امام جور در نمیاد بلکه با راه و تفکر پیامبربزرگ اسلام حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه هم جور نیست ...

بلکه با رسیدن و نزدیک شدن ما به فرج حضرت ولیعصر هم مغایر ه ...


جناب آقا با عرض معذرت یک رأی دیگر را از دست دادید...

 

ما را به خیر شما امیدی نیست ....شرّ مرسان ....

 

التماس دعا ...فرج مولا




 

البته از لیست من ...

اسم نمیبرم ...

                                     درست در هنگام اوج ...سقوط شکل میگیره ...

                                    فقط با یک اشتباه

 

...

 امروز تویه سخنرانیش گفت :

ما باید با ترکیه و عربستان تعامل برقرار کنیم ...بدون کمک همدیگه نمیتونیم پیشرفت داشته باشیم ...

باید خدمت این حضرت آقا که روزی یکی از پست های زمان جنگ رو داشتن خیلی محترمانه در کمال 

آرامش عرض کنم ...عالیجناب ما زمان جنگ یه طرف بودیم کل دنیا اونطرف ...

تهش چند چند تموم شد ...

این کارنامه سی و چند ساله رو هم یه دوری بزنید بد نیست 

مثل یه گردش تفریحی ...

بد نیست بری هشت سال دوندگی برو بچه های اون موقع رو ببینی تا بفهمی که 

میشه ...میشه بدون این سلفی های پست و بدون این ترکیه که باری به هرجهته و هر طرف باد بیاد همونطرف میره 

ایران ...ایران مقتدرمون با یه رئیس جمهوری که حرف از نتونستن نزنه ...خیلی خوب

مثل یه کشتی که تو دریا داره میره و یه ناخدای کارکشته داره و کشتی هم پرقدرته دل آبها رو بشکافه و رو به 

جلو حرکت کنه ...

از نظر من تفکر این جناب کاملا با تفکر من به عنوان یه ایرانی که رهبرم مدام از تواناییهامون میگه در نتاقض شدیده 

من این گزینه رو از لیست هشت نفریم خارج کردم ...

این تفکر با گفتمان امام خمینی رحمة الله جور در نمیاد ...

والسلام 

 

التماس دعا 

فرج مولا




 

السلام علیکِ ایّتُها الجبلُ الصّبر 


 السلام علیکِ ایّتُها العَقیلةُ العَرب

 

 

 

 

...

 

اللّهم الرزقنا توفیق زیارة قبر الزینب الکبری سلام الله علیها 

اللّهم عجِّل لولیّک الفرج 

 

التماس دعا 

فرج مولا





همین اولش بگم تو این وبلاگ قصد طرفداری از کاندیدای خاصی رو ندارم ...

فقط دوست دارم از این روزا یه سری خاطرات رو ثبت کنم ...

تو همایش همه ی کاندیدا ها تا اونجایی که برسم قصد حضور دارم 

اولیش هم امروز بود ...

ساعت 5 شهید شیرودی 

با حضور 

نویسنده کتاب پایی که روی مین جا ماند ...جناب سید ناصر حسینی 

شاعر محبوب خودم جناب آقای علیرضا قزوه ...یه شعر بسیار زیبا هم خواندند 

و رئیس ستاد دکتر سعید جلیلی جناب آقای دکتر علی باقری ....

روی تمام صندلی ها و سالن وسط پر از جمعیت بود که البته جای خالی میشد پیدا کرد ...

افرادی که حضور داشتند اکثرا مذهبی بودند ولی از تیپ های مختلف هم میشد پیداکرد 

تا دلتون بخواد خبرنگار داخلی و خارجی 

اما ...

...

   شعار های امروز 

    شهید زنده ی ما ....قلب تپنده ی ما 

    نه سازش نه تسلیم ....یار جلیلی هستیم 

    حرف ما یک کلام ...مقاومت والسلام  

     شهید زنده ی ما ...برگ برنده ما ...

     جلیلی یکی است ...بدل هم ندارد ...رای ما همه فقط جلیلی است ...

 

 

شعارها وقتی جناب دکتر سعید جلیلی آمدند 

صل علی محمد ...شهید زنده آمد 

صل علی محمد ...یاور رهبر آمد 

جلیلی پاینده ...رئیس جمهور آینده 

این همه لشگر آمده ...به عشق رهبر آمده 

خونی که دررگ ماست ...هدیه به رهبر ماست 

مالک اشتر علی ...جلیلی جلیلی ...

این شور و هیجان انتخابات خیلی جذابه ...مخصوصا برای ما جوان های پر شرو شور ...:)))

این اولین بخش از اخباری که با حضور مستقیم خودمم جمع کردم 

البته شرح سخنرانی رو هم دارم ولی نیازی نیست اینجا بزارم تو سایتای خبری کاملش رو میزارن ...