رسیدیم ...اکثر دوستان اومده بودند ...تقریبا تمام بچه ها ازدواج کرده بودن ...
اکثریت بچه هم داشتن ...تو راهی ...یه دونه ...دوتا ...
با ورود ما سکوتی که انگار تازه حاکم شده بود شکست ...همه بلند شدن و بو س و آغوش گرمشون نصیبمون شد ...
تو فضای باز پارک هم بود ...
جای همه خالی رفتیم تاب بازی ...سرسره ...چرخ و فلک زمینی از اینا که باید خودت بچرخونیش ...البته با چادر بازی کردیم و آقایون در مسیر دید نبودن ...فضا پر از درخت بود و استتار خوب بود ...ما هم که کلا از فرصت نهایت استفاده رو می بریم ...
با بچه ها نشستیم و حرف از خاطرات گفتیم ...
یادش بخیر ...
خدایا شکرت این دیدار یکمی مرحم شد بر برخی درد ها ...