بسم الله الرحمن الرحیم


 ای مطلق عالم که تمام وجودم را استعداد و مرا خلیفه ی خویش نمودی تا در زمینت به اوج کمالات برسم و من در مقابل خاک ریختم به روی تمام استعدادم و درمسیری حرکت کردم برعکس آن صراط مستقیمی که تو برایم ترسیم نموده بودی .به من گفتی علیکم انفسکم وبرایم قسم خوردی و نفس و ما سوئها و گفتی قد افلح من زکئها و قد خاب من دسّئها و جواب قسمت شد فألهمها فجورها و تقوئها اما من در این عالم غرق شدم چون آموزش هایت را نادیده گرفتم و قدر متیقن عقل ناتمام خودم تکیه زدم بهتر بگویم حتی به ندای عقل ناقصم هم گوش ندادم چرا که تو به من الهام نمودی تمام خوبی ها و بدی ها را و من خود را رها یافتم آزاد آزاد و نفهمیدم که و ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون ندانستم عبد یعنی چه ؟ نفهمیدم اینکه تو خالقی و من مخلوق یعنی چه ؟ اصلا خود را در مقابلت ذاتی کامل دانستم و به جای یک واجب الوجود واجب دیگری فرض کردم و سرتا پا کفر مطلق شدم و اکنون در میان تاریکی که برای خود ساخته ام دست و پا میزنم و فکر میکنم با این چراغ های بی فروغ دنیایی منظورم لبخند هایی است که به لبخندهای پر مهر تو ترجیح داده ام دلخوشم و روزگار میگذرانم .مثلا دروغ میگویم تا شاید مانع خشم مخلوقی چون خود شوم یا خود را میارایم و درمقابل چشمان هزاران نامحرم میروم تا شاید نگاه بی مقداری را خریده باشم یا برسرکسی که نسبت به من قدرتی ندارد حکم رانی میکنم و خوار و ذلیل ستمگری دیگر هستم و یا حتی حاضرم برای رسیدن به طلا یا خانه یا ماشینی که هریک به فوتی بندند پول حرام دربیاورم یا در مقابل هرمخلوقی شاکر هستم اما شکرواقعی را غافل ولی گاهی که در نیمه شب وقتی همه جا آرام است و من سراز کنج تفکردلم در میاورم اندکی ترس وجودم را فرامیگیرد ترس روزی که تو به من گفتی اگر حواست نباشد آنروز یوم الحسرة تو خواهد شد ، آنروز که من به صورت واقعی  خود تجسم خواهم یافت و از شرم دیگه قدرت گردنکشی ندارم دیگر توان فخر فروشی ندارم دیگر نمیتوانم حتی لب باز کنم و نمیدانم چه شکلی خواهم داشت آیا به خاطر اینکه روزی چنان گرگ وحشی بر مخلوقاتی چون خود ضعیف درندگی میکردم گرگی وحشی هستم یا مانند زمانیکه مانند سگی هار زبان به ناسزا بازمیکردم و صدایم گوش فلک را کر مینمود نمود سگی وحشی یا شاید مانند زمانی که تن به هرگناهی میدادم و مثلا الاغی سرم پایین بود و در مقابل شیطان سربه زیر مانند الاغ ای وای که من با خود چه کرده ام اگر آنروز تجسم تمام این امثال باشم و چه دردناک تر از این که حیوان اگر حیوان است ذات وجودیش حیوان است اما ذات وجودی من و استعدادم آدمیت بوده و روزی روی دوپا راه میرفتم و قامتی رعنا و رشید داشتم و صورتی دلربا و امروز میدانم که چه بوده ام و چه کرده ام که به این روزگار افتاده ام و از دردی که اطرافیان مرا با آن چهره کریه میبینند و میشناسند و این قطع یقین ازهزاران بار آتش سوزان جهنم دردناکتر و از خوراندن رهیق مختوم عذاب آور تر است .چرا که من در باطن خویش آگاهم به روزگاری که برسرخود آورده ام .ای ذات یکتای بی همتا پشیمانم به واقع پشیمانم و اکنون که مینگارم برخود می هراسم مرا دریاب ...تو خود گفتی ادعونی استجب لکم گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را گفتی اتوب الیه بازگرد به سویم پروردگارا استغفرالله ربی و اتوب الیه میخواهم بازگردم به سوی تو و میخواهم طریق آدمیت را طی کنم ، تا امروز هر چه کرده ام از روی سرکشی و طغیان  بوده مراآرام کن و نفس مطمئنه بگردان میخوام در طریق تو گام بردارم و سجده بر پیشانی مهری بسایم که تو روی مرا ازآن آفریدی و هر روز صبح را با دورکعت به سوی قبله ات و درنیاورم به هرقیمیت رزقی که تو مشخص نمودی و تنها به دنبال روزی حلال باشم تا وقتی ندای هل من ولی عصرم راشنیدم بشناسم و لبیک بگویم از این دم چشمانم را به هرچه حرام کرده ای میبندم و به هرچه در حلالت وسعت بخشیده ای دل میسپارم و تو را شاکرم چرا که لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید و این راه شاید ابتدا برای من که در مسیری خلالف فطرتم گام برداشته ام دشوار بیاید اما قطعا تو مرا یاری میدهی با ملائکه ات و من امید دارم روزی در رکاب ولی امرت شهید شوم ...پس مرا عفو فرما ای بخشنده ترین بخشنده و هرگز ازیادم نخواهد رفت که تو اگر عذابا شدیدا هستی برای کافرین ارحم الراحمین هم هستی برای تمام کسانی که در راهت قدم میگذارند پس زمزمه میکنم هر صبح و شام ....استغفرالله ربی و اتوب الیه