مدتی هست که حرف های دلم انگاری قطع شدن. انگار وقتی آدم گمشده اش رو پیدا میکنه بعد یه مدت دلش میره سمت سکوت و انگار یه جورایی تو خودش فرو میره
انگار ...انگار که دنبال یه رویداد جدید میگرده تا دوباره نطقش باز بشه
تجربه عشق زمینی بسیار زیباست ولی انگار دل من به این زیبایی قانع نیست عشق بالاتری رو میخواد
عشقی که تام باشه کامل بشه بدون هیچ نقصی بدون هیچ بود و نبودی بدون هیچ حاضر و غایبی
دلم عشق زمینی براش کافی نیست آره خب یه پله هست ولی مقصد نیست
دلم عاشقانه می خواد یه عاشقانه ی ابدی یه عیش مدام یه شرب بی پایان بی نهایتی رو میخواد که ته نداره
دلم عاشقانه اصیلی رو میخواد که عالم بر اساس عشقش ظهور کرده
آره ...دلم خود خودش میخواد ...
آنکس که تو را خواست جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند