ب درتمام وجودم شورعجیبی به پا بود .آرام و قرار نداشتم .رسیدم حوزه ، هرچه اصرار که بگزارید به مراسم برویم فرمودند استاد باید
اجازه بدهد .خلاصه تمام این دروسی را که خوانده بودیم یک لقمه کردیم و با استاد شروع به صحبت کردیم ، در انتها استاد نگاهی
به من و بچه ها انداخت و فرمود : بروید ...
باورم نمیشد .استاد تکرار نمودند بلند شوید بروید .بدون مکث چادرم را برداشتم و به همراه دو نفر دیگر از بچه ها به راه افتادیم ...
الحمدلله به مراسم رسیدیم و نماز را پشت سر رهبر عزیزمان حضرت امام خامنه ای خواندیم ...
روح پرفتوح این عالم که مفتاح الفتوح است اثر گزار باشد در جان و تن ما ...
ز زمان برگشت عده ای از دانشجویان رفتار بدی نسبت به تشیع کنندگان داشتند و به گونه ای رفتار میکردند که ...سکوت کنم بهتر
است .با خود دمی اندیشیدم که درسی که حجاب شود همان بهتر که نباشد .درخت هر چه بارش بیش سربه زیر تر میشود...
هرگاه بحث از علم و عالم میشود یاد درخت بید مجنون می افتم که در اوج شکوه و ایستادگی سرش به زیر است و شاخه هایش
دراوج زیبایی رو به پایین می باشد...
شاید فقط در تشیع جنازه یک استاد اخلاق انسان به فکر فرو رود ...
در هنگام برگشت مدیر محترم حوزه که ایشان هم در حال بازگشت از تشیع جنازه بودند لطف نموده مچ ما را گرفتند .و راهه بازگشت
را با مدیریت محترم همسفر شدیم ...
خداوند تمامی علمای اسلام را حفظ نماید و در راس آنها حضرت امام خامنه ای را مستدام بدارند در سایه حضرت ولی عصر عج الله
تا آنهنگام که خورشید تابشش را بر ما مستقیم بدارد ...آمین
شنبه ...5/12/91
ساعت 10:16