آب بر روی آتش است ...
نامت ....
ای مادر ..
.
میم ...مثل ...بانو فاطمه زهرا سلام الله علیها ...
الاُمّ بما هو الاُمّ
مادر به تمام معنا مادر
التماس دعا ...فرج مولا
آب بر روی آتش است ...
نامت ....
ای مادر ..
.
میم ...مثل ...بانو فاطمه زهرا سلام الله علیها ...
الاُمّ بما هو الاُمّ
مادر به تمام معنا مادر
التماس دعا ...فرج مولا
یه باره دیگه اونم تو چه روزی ...
گاهی اوقات خندم میگیره ...
دعوت های پنهانی ...پنهانی ...پچ پچ پچ ....
یه روزی یه اتفاقی میافته که از اون به بعد میشی یه بدشوگون ...یه کسی که دوستات وقتی جشنی براشون میشه ....به جرم بدشوگونی حتی روزشم ازت پنهون میکنن ...
چه کنیم ...
خدایا ...یه وقت فک نکنی دلم شکسته ...ولی ...چرا شکسته ...اما میدونی به این بنده هات لبخند میزنم ...
می پرسی چرا ؟
خب خودت جوابش بهتر میدونی ...دنیای این قسم از بنده هات حتی اندازه ی یه تخم مرغم نیست که بخوام از رفتار ناپسندشون ناراحت بشم و بیام دره خونت شکایت کنم
میدونی ...یه چیزایی هست بین خودم و خودت ...بزار این بنده هات تو بی خبری رازه بین من و تو بمونن و با خودشون خیال کنن و خیالشون راحت باشه که اگه فلانی نیومد دیگه همه چی حله ...
اگه اینجوری با آرامش خاطر دنیایه حقیرشون سپری میکنن ...خیالی نیست ...ما هم راضی هستیم به رضای دوست ...
ولش کن ...روزه عیدیه درسته اولش حالم یه خورده گرفته شد اما خوب یادم دادی چه طور سریع از این مسائل بگذرمو برم دنبال هدف اصلی که تقریبا همه ازش غافلن ...
یه وقتا میگم بزار اینا سرشون به گردوبازی دنیا گرم باشه اونوقت من راحتتر تو مسیر رسیدن به تو پیش میرم ...اما این دل نازکم طاقت نداره ...طاقت نداره ...
چه کنیم ...
یاده بیته همیشگی که همیشه تو خلوتامون باهم میخونیم
اگر با دیگرانش بود میلی ....چرا ظرف مرا بشکسته لیلی ...
راستی فک نکنم دیگه جا برای شکستن مونده باشه ...
میدونی خوشحالم ...هرچیزی میشکنه میندازنش دور ولی سنگ الماس و وقتی میشکنن تازه خواستنی تر میشه ...
بشکن ...این دل شکسته را ...صدها که نه هزاران که نه... بی نهایت بار ...
هنوز قلمم اجازه نیافته ...
هنوز جوهر در بی رنگی واژه هاست ...
اذنی دهید بانو ...جشن شماست ...
تا قلم این حقیر هم اوج شادی خانه ی پیغمبر خدا و حضرت خدیجه سلام الله ...
به رقص آید ...
واژه ها را از بند اسارت متون بی معنی آزاد کند ....
و در وصف نام مبارک شما ...
باری دیگر رنگ یابند ....
بانو روحم اسیر شده ...اما اینبار نه اسیر عشق های بی نتیجه این دنیای خاکی ...
اسیر نخ قنداقه ی شما شده ...بانوی با نشان تمام بی نشان ها ...
از آندم که اسیر شده ام ...
آزاده ام ...آزاده ...
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها وسر المستودع فیها به عدد مااحاط به علمک و العن الجبت و الطاغوت به عدد ما احاط به علمک
**************************************
التماس دعا -فرج مولا
روزی در بیراهه های سرنوشت مشغول گردو بازی بودم ...گردو از دستم افتاد ...قل خوردو رفت ...دنبالش راه افتادم ...
رسیدم به یه دوراهی ...نگاه کردم ...دیدم گردو نیست ...قل خورده بود رفته بود ...
موندم سره این دوراهی از کدوم طرف برم ...
.
.
.
سره یه دوراهی ساده میمونیم ازکدوم طرف باید بریم ...ازکدوم راه ...راست یا چپ
اومدیم یکیشو انتخاب کردیم ...رفتیم ...اگه راه اشتباه بود و فرصت برگشت نداشتیم چی ؟
اومدیم فرصت برگشتم بود برگشتی سره خط و از اول راه درستو رفتی ...خب فرصتایی که از دست رفته چی میشه ؟
تکثر ...پلورالیسم دینی ...چه طور میشه به خدا رسید از هزار راه ...وقتی که راه فقط صراط المستقیمه ...
اونوقت موندم معتقدین به این تفکر چطور با همه موافقن ....
شاید خیابون های مختلفی رو باید رد بشیم تا به کوچه ی اصلی برسیم و تو کوچه ی اصلی بین همه ی پلاک ها فقط یه پلاک هستش که مقصد مورد نظر ماست ...
پلاک شیطان ...پلاک خدا ...
گزینه ی مورد نظر را انتخاب بفرمایین ...
نچ ...نمیشه ...حالا بزار یه عده ای بدون آدرس تو کوچه پس کوچه ها گم بشن ...خب خودشون اینطوری میخوان ..
والا آدرس و خیابون و کوچه و پلاک همش مشخصه ...
قولوا لااله الله تفلحوا ...
دیروز ...یادش بخیر ...
امروز ...که دیگه گذشت و شد دیروز
فردا ...از همین حالا شروع شده ...
سه ...چه ....طلایی
دیروزم ...چه جور بود ...
امروزم ...چه طور شد ...
فردام چه طور خواهد شد ...
سوالاتی که به زبان عرفای اخلاق میشه
چهار ...میم ...سرنوشت ساز
مشارطه
مراقبه
محاسبه
معاتبه
و سرازیری که انتظاره منو میکشه ...
یک متر در دو متر ...
اما خودمونیم قیمتش داره میره بالا ...
هرچند ...میگن رو زمین نمی مونه ...
پس بهتره به لحظه تنهایی فک کنم که ....همه ...بعد از اینکه سورت دادن اون تو ....میزارن و میرن ...
می خوای دزد باشی ...عارف باشی ...رئیس جمهور کل دنیا باشی ...یه رهبر مقتدر باشی ...یه انسان فاسد باشی ...یا یه عارف بلله ...حتی پیامبر خدا
این سره دنیا یا اون سره دنیا ....
تو فضا یا تو دریا حتی رو زمین ...
حاسبوا قبل أن تحاسبوا ...
وقتی خوبه خوب به اطراف نگاه میکنم ...انگار دیگه رنگ سیاه پر از رنگ دنیا به همه غالب شده ....خیلی کم رفتار ظاهر آدما منو یاده آخرت میندازه ...
همه این گرونیا میگذره ...بلاخره به مدینه فاضله میرسیم ...این وعده الهیه ...
اما امروز مثل دیروز ذکر فردام اینه ...بس نیست ...تمومش کن ...باید از منطوق به مفهوم برسی ...
اینا همش حساب کتاب داره ...یادت نره ...ولا تسقط من ورقة الا یعلمها ...
ای کاش یه روز صبح از خواب بیدار شم ببینم ...مردم برگشتن به اصل و فطرتی که ازش کیلومتر هاست فاصله گرفتن ...مردم کیه ...خودم ...حتی حتی حتی خودم ....
اگه فاصله افتاده ...اگه با من با خودم قهرم ...آره خودم ...فطرتم ...روحم ...قهرم ...
خدایا تو که حبل الوریدی ...من و با خودم آشتی بده ...
من عرف نفسه فقد عرف ربه