سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکوت سنگ، فریاد دل


...

بله ...رسوایی ...باید یه آیینه بگیریم دست خودمون که ببینیم تو عالم از همه رسواتر خودمونیم اونوقت دیگه انگشت رسوایی به سمت این و اون نشونه نمیریم ... 

به مسعود ده نمکی میگم ...خوب بود نه خیلی خوب بود اصلن عالی بود 

فیلمت عالی بود ...

رســــــــــــــــــــــــــــــــوایی

وقتی فیلم دیدم بی اختیار یاده شیخ شهید بزرگ مقام کافی افتادم ...یاده اون شبی که پول منبرش داد به یه زن که گوشه خیابون از سره بی پولی داشت ...داشت سره شرفش معامله میکرد ...البته این داستان از یه شیخ زاهد دیگه هم نقل شده بنام سید مهدی قوام ...

یه مفهوم بزرگ تو این فیلم بود ...اونم این که ...بی خـــــــــــــــــــــــــــیال حرف مردم ببین خـــــــــــــــــــــــدا درموردت چی میگه 

اگه داری کاره درست انجام میدی اما تو چشم مردم رسواییه مهم نیست مهم اینکه پیش خدا رسوا نباشی ...

مثلا امروز وقتی از مجلس غیبت پا میشی رسوایی 

امروز وقتی دروغ نمیگی رسوایی 

امروز وقتی چادرسرته ...رسوایی 

امروز وقتی جلوی دوستایی که همشون ارتباط با نامحرم دارن ...تو آره تو ...رابطه ای نداری ...رسواییه 

امروز اگه وسط دانشگاه موقع نماز پاشی از کلاس بری بیرون تا نماز اول وقتت بخونی ...رسواییه 

امروز وقتی آرایشتو پاک میکنی تا بتونی یه وضوی خوب بگیری ...رسواییه 

و ...

مهم اینکه فردای قیامت تو صحرای محشر جلوی خدا و اهل بیتش ...رسوا نباشی ...اونجاست که رسوایی رسواییه ...

اصلا چرا محشر ...آن کس را که خدا او را بس ...همین جا تو همین عالم هم جوابش با خود خداست ...جواب آبرومون دست خداست ...جواب حرفای نامردی نامردها دست خداست ...جواب نامردای روزگار دست خداست ...سرنخ دست خداست ....

خدایا ...من همون رسوام ...همه رسواییمو دره خونت فریاد زدم ...

اما تو ...تو سکوت زیبای خودت همه فریادمو شنیدی و با لبخند تــــــــــــــــــــــــــــــوبه ...بهم نگاه کردی و گفتی 

بیـــــــــــــــــــــــــــــــا ...بیا تو آغوش خودم ...بنده عزیزم ...

بیا ...اگه هیشکیم نخوادت 

من خودم خاطرت میخوام ...

خوبه نه

...خوبه که خدا خاطر خوات بشه ...اصن ته ته عشقه ....ته ته جنون ...ته ته ...ته ته ....ته ته ....




...

دلم میخواد بنویسم ...اما نمیشه ...انگار زبان دلم قفل شده ...

دست زبون دل دست خود آدم نیست که ...سرش به یه جای دیگه وصله ...

نمیدونم ...

نمیدونم چم شده ...چیکار کردم ...هرچی فکر میکنم به جایی نمیرسم 

یعنی دوباره زبان سرم باز شده که مهر خورده به زبان دلم 

شاید ...

با چشام یه چی نگاه کردم که نباس نگا میکردم 

اوستا کریم ...به قول لوطیا ...نوکرتم ...

زبان فهمم بسته شده ...

شاید با این صورت ....

نمیدونم شاید یه اخمی به ...

شاید دلی شکستم ...

شاید با این پاها جایی رفتم که نباس میرفتم 

نمیدونم یعنی ممکنه دستم بدون اینکه بفهمم وقتی داشته. سره یه بچه یتیم نوازش میکرده سخت کشیده شده ...

یعنی ممکنه دروغی گفتم حواسم نبوده یا حتی یه تهمت یا غیبت ....

هععععی ...آ خدا ...نوکرتم ...گیرم ...گیر ....

یعنی دوباره فکرم یه جاهایی رفته که نباس میرفته ....

اوستا رحیم من هیچی نمیدونم ...جز یه چی ...اونم اینه ...سره نخ همه چی دست خودته ...

آخدا ...منو نگا کن ...دلم گیره ...کارم گیره ...نمیدونم چمه ...فقط فقط ...چه جوری بگم آخه :((

داغونم داغون ...

شایدم این دل ...این دل وامونده ...

آره تنگه ...تنگه چی ...یا کی ...نمیدونم ...

نوکرتم ...سرنخ که دست خودته ...به هیجام امید ندارم جز خودت ...

بگیر دستمو ...

آخــــــــــــــــــــــــــــــــــدا ...




 

هوای دلم ...هوای بقیع ..

 

...




بارها خوندیم اجتماع نقیضین محال است ...

بله محاله ...اما نه زن و مرد ....این دوتا حتی ضدین هم نیستن بلکه عموم و خصوصشون من وجه  که اگه عشق و پیوندشون به اوج نقطه ی رهایی برسه میتونیم بگیم ...آره ...میتونیم بگیم مطلق هم هستن ...یعنی باهم یکی میشن ...دو تا جسم ضدو نقیض که تو یه روح به هم رسیدن ...

اما چی میشه که روحشون دو تا میشه ...که دیگه مجرد نیستن میشن من ...من ...از این مایی درمیان ؟

باید یکم فک کنم ...اووووم ...آره ...ها ...میدونید چیه  ...

وقتی از آسمون و ساحت آسمونیشون جدا میشن دیگه زمینی میشن خاصیت این عرض عرضیاته ...خاصیت این عرض درطول نبودنه ...خاصیت این عرض نقیض شدنه ...خاصیتشه ...بیچاره روحی که به زور زمینی اش کردیم و چسبوندیمش به کف این روزگار دو تا بال پروازشم گرفتیم و نمیزاریم پر دربیاره بره بره اونطرفی که ازش اومده ...

ولش کن ...بزار فطرت پروازت بده ...چرا دستاش بستی خب میخواد بره سره ساعت به ملاقات معشوقه اصلیش ...چرا هی خودت سره وقت مقرر مشغول میکنی و هی مدام میخوای هواست پرت کنی که زمانش بگذره ...اون تشنه است گشنه است تا کی میخوای هواسش پرت کنی ...دست . و پای روح خودت که زنجیر کردی مال یکی دیگم که دل به دلت دادرم زنجیر میکنی ...

هعععی ...روزگار ...روزگار غریبی غریبی ...اما بهت میگم هرچی به فنر بیشتر فشار بیاری یهویی یه جوری در میره که دیگه نتونی جمش کنی ...

همونجوری که زن و مرد با یه عشق زمینی به هم دل میبندن شرط یکی شدن روحشون وقتی میشه که قبل از دل بستن به هم دل به اصل خودشون ببندن ...دل به اونی که اول و اخره ...اونوقت یکی میشن دل به دل هم میدن اونوقته که حس خیلی قشنگیه اونوقته که اگه همو یه لحظه نبیین دل تنگ میشن اونوقته که حتی وقتی کنار همن دلتنگ همدیگن ...اینه خاصیت وقتی که روح به بالا وصله ...

حالا اگه میخوای مزه عشق واقعی رو بچشی وصل شو ...وصل شو ...به اصلت ...

اینجاست که اجتماع نقیضین محال نیست ...

...




 

 

یَا مُکَوِّرَ اللَّیْلِ عَلَى النَّهَارِ وَ مُکَوِّرَ النَّهَارِ عَلَى اللَّیْلِ یَا عَلِیمُ یَا حَکِیمُ یَا رَبَّ الْأَرْبَابِ وَ سَیِّدَ السَّادَاتِ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ یَا أَقْرَبَ إِلَیَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ لَکَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ الْأَمْثَالُ الْعُلْیَا وَ الْکِبْرِیَاءُ وَ الْآلاءُ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ اسْمِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِی السُّعَدَاءِ وَ رُوحِی مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ إِحْسَانِی فِی عِلِّیِّینَ وَ إِسَاءَتِی مَغْفُورَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِی یَقِینا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ إِیمَانا یُذْهِبُ الشَّکَّ عَنِّی وَ تُرْضِیَنِی بِمَا قَسَمْتَ لِی وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ الْحَرِیقِ وَ ارْزُقْنِی فِیهَا ذِکْرَکَ وَ شُکْرَکَ وَ الرَّغْبَةَ إِلَیْکَ وَ الْإِنَابَةَ وَ التَّوْبَةَ وَ التَّوْفِیقَ لِمَا وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ 


اى پیچاننده شب بر روز،و پیچاننده روز بر شب،اى دانا،اى فرزانه،اى پروردگار پرورندگان و آقاى آقایان،معبودى جز تو نیست،اى نزدیک‏تر از رگ گردن به‏ من،اى خدا اى خدا اى خدا،نامهاى نیکوتر و نمونه‏هاى برتر،و بزرگمنشى و نعمتها از آن توست،از تو مى‏خواهم بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى،و قرار دهى نامم را در این شب از سعادتمندان،و روحم را با شهیدان،و نیکوکارى‏ام را در بلندمرتبه‏ترین درجه بهشت،و گناهم را آمرزیده،و به من ببخشى‏ یقینى که قلبم با آن همراه باشد،و ایمانى که شک را از من برطرف نماید،و خشنودى به آنچه نصیبم کردى،و پاداش‏ نیکو در دنیا و آخرت به ما عنایت فرما،و ما را از عذاب آتش سوزان حفظ کن،و در این شب ذکر و شکر خویش و رغبت به سوى خود،و بازگشت و توبه را روزى‏ام کن،و به آنچه محمّد و خاندان محمّد(درود خدا بر او و ایشان)را بر آن موفق کردى توفیقم ده .

با تشکر از وبلاگ آهنگ بندگی 

http://ahange-bandegi.blog.ir