سکوت سنگ، فریاد دل

صبح شده بود باید میرفتم در معراج را باز میکردم برای نماز صبح ...

شب قبل آخر شب یه مادری توی معراج مانده بود ساعت تعطیلی آنجا هم دوازده شب بود.هنوز تا دوازده مانده بود رفتم به قسمت های دیگه سربزنم و برگردم تا در قفل کنم. رفتم موقع برگشتن دیدم که این حاج خانم از در خارج شدن و رفتن .دیگه خیالم راحت شد که کسی تو نمانده،از یکی از بچه ها هم که پشت آن خانم از معراج خارج شد پرسیدم کسی داخل نیست ...گفتش : نه 
در قفل کردم.صبح که در باز کردم با کمال تعجب دیدم که آن حاج خانم داخل معراج هستن ...
با تعجب تمام رفتم به سمتشون گفتم : حاج خانم دیشب اینجا بودین ...داخل حسینیه ...
با آرامش بهم گفتن : بله مادر همینجا بودم خیلی هم سرد بود ...
گفتم : چطوری آخه ...
گفتن : هیچی دیشب از شهدا خواستم اینجا بمونم آنها هم نگهم داشتن ...

شهید گمنام




مادر شهیدان افراسیابی مهمان ما بودن در معراج الشهدا شهید محمودوند ...
با ایشون چند خطی صحبت کردم بهشون گفتم : حاج خانم شما چیکار کردین که پنج تا از پسرانتون به این درجه رفیع شهادت رسیدن ؟
گفتن : هیچی مادر ، همش کار خدا بود 
گفتم : نه حاج خانم نمیشه که شما هم قطعا سهمی داشتین به من بگین خواهش میکنم
گفتن : ببین دخترم با نامحرم بگو بخند نکن .نیازی نیست بی مورد با نامحرم هم صحبت بشی حالا هر کسی که میخواد باشه ، یکی هم لقمه حرام نذار وارد زندگیت بشه ، گفتن : لقمه حرام فقط این نیست که از دیوار کسی بالا بری کسی هم که خمس مالش را نمیده یعنی لقمه اش حرومه ...کسی که حق امام زمانش را نمیده لقمه اش را نباید بخوری ...
گفتن من تا به این  سن برسم حتی شوهر خواهرمم صورت من ندیده ...
گفتم : حاج خانم الان این مدل رو گرفتن من متناسب با چیزی که شما میگین هست  ؟
گفتن : نه دخترم ابروهات پیداست ، پسرم همیشه تاکید میکرد به من که مادرشم میگفت : زن باید ابروهاشم بپوشونه چون زیبایی صورت یک خانم به چشم و ابروشه ...به من گفتن : باید ابروهاتم بپوشونی 
دیگه چه برسه به پوشیدن رنگ های روشن و آرایش در مقابل نامحرم ...
به خودم گفتم : تفاوت از کحا تا به کجا ...من کجا ایستادم و این مادر شهید کجا 
و من چقدر عقب تر هستم ...
خدا را شکر کردم از این که با این انسان نورانی روبرو شدم و این دو کلام مهم را به من گفتن منم به شمامیگم  ،شما هم نشر بدین تا انشالله طریقمون را اصلاح کنیم ...
بسم الله ...




بسم الله ...

سلامی دوباره به تمامی چشمانی که  ما را دنبال میکنند ...

سفر تمام شد و برای من خیلی داستان های جذاب و حتی باورنکردی پیش آمد ...

انشالله فرصت بشه و زبان قلم با من همپا بشه و رخصت نوشتن پیدا کنیم ، حتما براتون میگم از ماجراهایی که اتفاق افتاد ...

سفر پایان یافت و از لحظه ی پایان برای من شروعی دوباره آغاز شد ...

سفری که قرار بود تنها نه روز باشد اما درست در لحظه وداع حکم به ماندن خوردیم ...

شادی روح شهدای گمنام بلند صلوات 

معراج الشهدا شهید محمود وند




یخرج الحی من المیت ویخرج المیت من الحی ویحیی الأرض بعد موتها وکذلک تخرجون ( روم /19 ) 

...      ...

 

بعد از هر زمستانی بهاری ست

بعد از زمستان روح ما هم میتونه  بهاری باشه اما این بهار حاصل نمیشه تا زمانیکه به شیطان پشت کنیم و روبه سوی حضرت حق بریم 

لازمه ی بهار کامل روح ترک نواهی و انجام واجبات هست

شاید اولش سخت باشه چون اینقدر نقسمون به گناه عادت کرده و دچار راحت طلبی شده

ولی نباید یادمون بره 

لیظهره علی الدین کله 

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش 

...

فردا عازم یه سفر جدید میشم 

سفری که روح را تازه میکنه 

انشالله قراره برم سرزمین نور 

جبهه های جنوب 

حلال کنید ...




خدا منتظر ماست ...

بسم الله الرحمن الرحیم ،قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم ، و قل للمومنات یغضضن من آبصارهن*

همیشه به این سخن حضرت زهرا سلام الله فکر میکردم که منظور حضرت از اینکه فرمودن افضل برای یک خانم این هست که نه او نامحرمی را ببیند و نه نامحرمی او را ببیند 

بعد به این آیات سوره نور رسیدم که در دو تا آیه خداوند اول به مردان و بعد به زنان امر میکنند که چشمهاتون را فرو بندازید ...فکرم توی همین حوالی میگشت که چطور میشه در عصر امروز که همه یعنی اکثریت خیلی راحت با هم برخورد میکنن مردو زن توی خانواده از روابط داماد و خواهر زن و عروس و برادر شوهر و تو ی درو همسایه زن ومرد همسایه توی احوالپرسی های طولانی و توی فامیل از سفره های باهم گرفته تا تلفن هایی که زده میشه و توی محل کار همکار مردو زن توی دانشگاه دانشجوی دختر و پسر و اساتید زن برای دانشجوهای آقا و برعکس توی صداو سیما از مجری های تلویزیون گرفته تا فیلم هایی که ساخته شده تا همین جا توی این فضای مجازی روابط زن و مرد نامحرم باهم خیلی عادی شده ...

انگار اگه نخوای توی چشم مرد نامحرم نگاه کنی یا مردی نخواد توی چشم یک زن نامحرم نگاه کنه یه جور افت کلاس حساب میشه یا فکر میکنیم کارمون راه نمی افته و باید بگم  این روابط آزاد تنها توی کشورهای غربی نیست که داره  اتفاق می افته بلکه داره بین مردمی اتفاق میافته که دین رسمی شون اسلام ومذهب رسمیشون شیعه هست بین مردمی که در گذشته های نه چندان دور حتی درب منزلشون هم کلونی جداگونه داشت یکی برای مردها و یکی برای زنها تا وقتی در زده میشه مردو زن نامحرم با هم برخوردی که دلیل موجهی نداشته ، نداشته باشن و به این آیه قرآن عمل میشد و زنان تمام تلاششون میکردن تا به این کلام حضرت زهرا سلام الله عمل کنند 

با خودم فکر کردم خوب منم که داخل همین موج بودم اما باید چیکار کرد...یه آیه قران روبروی منه که میگه زن و مرد نامحرم چشماشون را بندازن پایین و داریم خلافش عمل میکنیم 

میدونین یه بارش که ضرری نداره برای خودمونم که شده فکر کنم بد نباشه یه بار ،  امتحانی به این آیه عمل کنیم .من اثرش را دیدم شبها با آرامش میخوابم و درونم دیگه پر از تشویش و تلاطم و تصاویر مختلف نیست و همین باعث شده توی رفتارا و اعمال دیگمم اثر خوبی بذاره و چه بسا برکات بسیاری که باید خودتون تجربه اش کنید و نگران نباشید کارتون خدا باید راه بندازه که راه میاندازه ...

باید به خودمون بگیم شاید همیشه فرصت توبه نداشته باشیم چون نمیدونیم لحظه ی بعد زنده هستیم یا نه ...

إن الله یحب التوابین ...

 

* (نور /قسمت هایی از آیات 30 و 31 )