سکوت سنگ، فریاد دل

یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا ...

یه وقتا با خودم فکر میکنم ...چرا خداوند میگن ای کسانی که ایمان آوردین ایمان بیاورید.بیشتر توی رفتارم دقت میکنم میبینم خوب یه حقیقته .

جز این نیست که ما مدام با اعمالمون با رفتارمون در مسیر ایمان قرارمیگیریم و از مسیر ایمان خارج میشیم ...

یکی با حجابش یکی با نوع بیانش یکی با رذایل و فضایل باطنی و خلاصه هر کسی یه جور 

لحظه ای مومن به خدا هستیم و لحظه ای مومن به شیطان ...

راستی لحظه مرگ با ایمان به کدام از این عالم میریم ...داستان شیخ صنعان را که خوندم تن و بدنم لرزید...باز شیخ شاگردهایی تربیت کرده بود که دم آخر با دعا و تضرعشون به درگاه خدا ، باعث شدن خداوند مسیر هدایت دوباره شیخ عابدی که پنجاه سال عبادت کرده بود به یک کرشمه زیبا رویی همه اش را به باد داده بود حتی قران سوزونده بود ، باز کنه ....اما من چی اندرخم کوچه ی خودم موندم ...

به نظرم اگه واقعا عبد باشم و اهل ایمان به خدای یکتا دیگه مصداق افتومنون  ببعض الکتاب و تکفرون ببعض نمیشم ولی چه کنم که هنوز مصداق این آیه هستم و چه بد که فردای قیامت در زمره کفار و حتی بل هم اضل منافقین وارد صحرای قیامت خواهم شد اگر ...اگر زود به خود نجنبم و دست به ریسمان الهی دراز نکنم ...

خدایا ...دستمو بگیر نذار اشتباه برم ...

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش ...




الله محیط بکل شی : بله درسته این از آن دسته از آیات هست که هممون هم زیاد خوندیمش هم زیاد تکرارش کردیم هم زیاد شنیدیم ...خب یه وقتا فکر میکنیم  این همه آیه که توی قرآن هست فقط برای این که ما بخونیم یه ثوابی ببریم ...ولی نه ...نه فقط برای این نیست از توی همین یه قسمت میشه یه طرح مدیریتی درآورد برای اداره یه مملکت یا یه سازمان یا یه بخش یا حتی مدیریت منزل  

خب حتما میگین چطوری ؟

اول باید خوب تحلیلش کنیم ...الله مُحیطٌ بِکُلِّ شی ءٍ یعنی خداوند به همه  چیز احاطه داره ، خب حالا روی واژه "محیط" دقیق تر میشیم .یه مثال میشه زد مثلا شما الان به کف دستت نگاه کن،آره خوب نگاه کن .جایی از کف دستت هست که از چشمت دور باشه و نتونی نسبت بهش علم داشته باشی ؟ قطعا توی پاسخ میگی نه . به همه جاش محیطی یعنی علم داری یعنی مشرفی یعنی میتونی خیلی واضح ببینی و درموردش حرف بزنی . پس این جمله یعنی خداوند به همه چیز کاملا اشراف داره علم داره و به راحتی در موردش میتونه حرف بزنه و عمل کنه .

حالا این به چه درد ما میخوره. وقتی که خداوند مدیر نظام هستی هست و شیوه مدیریتش اینقدر ریز و موشکافانه اس نتیجه میگیریم وقتی یک انسان مدیر یک خانه یا یک بخش یا یک اداره یا سازمان یا وزیر یا خیلی کلان تر رئیس جمهور یک کشور میشه یا رئیس مجلس یک کشور باید کاملا به دستگاهی که درونش هست محیط باشه از زیر و بم کارش خبر داشته باشه بدونه کارمنداش چیکارن الان دارن چیکار میکنن بدونه توی اتاقش کشوی میزش چند تا پیچ و مهره داره بدونه لامپ اتاقش از چه نوعی هست کم مصرفه یا پر مصرف بدونه آبدارچی ادارش کیه بدونه ساختمانی که میره توش و میاد بیرون چند تا کارمند داره چه تعدادش زن و چه تعدادش مرد هست بدونه حقوق این کارمندا چه جوریه بدونه فلان وزیرش الان چند تا کارمند زیر دست داره بدونه بدونه بدونه دیگه شما ها خودتون تا تهش برین .آنوقت نتیجه این میشه توی این سیستم مدیریتی اگر کسی پاش چپ بذاره رئیس میفهمه و میتونه عکس العمل به موقع انجام بده و نتایج بی شمار دیگه بگذریم از اینکه چقدر در سیتسم اداده کشور تاثیر داره شما وقتی محیط باشی به کاری که داری انجام میدی قطع یقین صد درصد حالا بگیم نه نود درصد اشتباهات وغیره برطرف میشه و طرف دیگه توی کارش گیج نیمزنه .رئیس یه سازمان باید دفترش طبقه ی اول سازمان باشه نه طبقه آخر باید درش باز باشه چون طبق مدیریت الهی همیشه خدا حاضر و به همه امور خلایقش رسیدگی میکنه حتی آن مورچه وقتی توی شب تاریک روی سنگ سیاه داره راه میره و غر میزنه صدای آن رو هم میشنوه اینجوری وقتی کارمندش یه دردی داره و مشکلی براش پیش آمده و به خاطر آن مشکل حال و حوصله و روحیه نداره و کار ارباب رجوع لنگ میمونه میتونه سریع ورود پیدا کنه و مشکل را حل کنه .آن باید از همه کارمنداش زودتر بیاد باید از همه دیرتر بره خب اگه توانش نداره بیخو د مسئولیت قبول نکنه حقوق خوب میگیره برای این نیست که عاشق چشم و ابروش بودن که برای این هست که مدیریت کار سنگینی هست .مدیر یه خانه زن خانه مدیر خونه اس باید بدونه زندگیش چه خبره چند تا بشقاب داره چند تا چنگال و قاشق داره باید بدونه فلان وسیله کجاست باید بدونه وضعیت حبوباتش درچه شرایطی هست باید بدونه بچه الان داره توی اتاقش چیکار میکنه مثلا همین من و شما والدین باید بدونن الان من بچه بازیگوش دارم پای لپتاپم چیکار میکنم دارم خلاف شرع میکنم یا نه به کارهای واجبم میرسم باید بدونه رفقای بچه هاش چه کسانی هستن و ....

و باید یه اصلی را یادآورم بشم همه این مسائل نمیشه مگر اینکه همه ما بدونیم وظیفه مون دقیقا چی هست و حدود این وظیفه معلوم نمیشه تا زمانی که ما ندونیم خداوند در قرآن به ما چه برنامه ای داده .به نظرم باید قرآن را به شکل دیگه ای بخونیم یکم مطابق با زمانمون ازش استفاده کاربردی کنیم . ادعای خود قرآن این هست که تبیان لکل شی ء هست و برنامه برای تمام زندگی بشر داره.ادعای قرآن کاملا درسته نمونش را هم دیدیم . حالا باید آن را ما استخراج کنیم راهش هم ساده اس باید به قرآن مسلط بشیم خداییش چند تا کتاب  تا الان خوندیم که تازه برامون مفید هم بوده نه دیگه خداییش اگه یه بار وقت میذاشتیم و کاربردی قرآن رو میخوندیم بیشتر بدردمون میخورد یا این همه وقت گذاشتیم کتاب های حالا مفید که هیچی این رمان های بی خاصیت رو خواندیم  ...

به نظرم هر رئیسی قبل از هرچیزی باید تسلط به قرآن داشته باشه تا بتونه جامعه رو براساس یک روند صحیح جلو ببره اینجوری دیگه مرتکب عزل ونصب های بی مورد و کارهای عجولانه و حرف هایی که ناشی از عدم تعقل صحیح هست نمیشه و خیلی چیزای دیگه .و باید بگم هر کدام ما یک رئیس هستیم حداقلش برای خود و زندگی خودمون هم دنیا و هم آخرت ...

فکرکنم بهتر دیگه سکوت کنم تا شما یکم بهش فکر کنین ...انشاءالله  J

 

أفلا یعقلون ...أفلا یتفکرون 




بسم الله الرحمن الرحیم ...یه روزی توی این مملکت یه جنگی شدجنگی که بهش گفتن تحمیلی و یه تعدادی غیور مرد بلند شدن برای دفاع از دین خدا رفتن جبهه و تا آخرین قطره خونشون مجاهدت کردن هیچکدام از بچه های آن موقع یادشون نمیره چی توی ارتفاعات قراویزان گذشت چی توی ارتفاعات 1904 گذشت چی توی عملیات کربلای پنج شد خیبر و بدر و خاطرات جزیره مجنون یادشون نمیره توی دشت عباس شهیدی که خمپاره مستقیم سرش رو برد و آن چند متر بدون سر میدوئید ...ما هم که آن موقع نبودیم و بعدش خاطرات آن رشادت ها را شنیدم محال یادمون بره که توی آن سرزمین ها چی گذشت یادمون نمیره مقاومت شهید سید علم الهدی و یارانشون رو توی شهر هویزه یادمون نمیره مقاومت سنگین و سخت و نفس گیر خرمشهر را یادمون نمیره شهید چمران و مقاومت مردم پاوه یادمون نمیره عملیات مرصاد وآن همه جنایتی که دوران هشت سال دفاع مقدس اتفاق افتاد ...و امروز رفته بودیم بهشت ...بهشت زهرای تهران ...من و رفقام اسمش گذاشتیم بهشت چون هر وقت میریم حال و هواش با بقیه جاها فرق داره بوی زندگی میده ...حتما باخودتون میگین کجاش میگه  ؟ نه منظورم قطعه اموات نیست منظورم قطعه شهداست ...شهدایی که بوی زندگی میدن بودی زنده بودن وواقعا وقتی بینشون قدم میزنی احساس میکنی نسیمی جانفزا میآید ...اما چیزی برام جالب شده این حس و حالم نیست این حس که سالهاست با من تمام برو بچه هاییکه میان آنجا و نفس میگیرن و دوباره برمیگردن به زیر دریای پر از گناه این شهر ....نکته جالب برام آدم هایی هست که چند وقتیه میان بهشت ...میان بین شهدا قدم میزنن ...نذر میکنن حاجت میگیرن و اصلا هم تیپ مذهبی ندارن ...امروز با رفقا نشسته بودیم به این دوستان جدید شهدانگاه میکردیم و به خودمون میگفتیم : شهدا دارن کار خودشون میکنن ماباید چطوری ....آره چطوری ادامه بدیم کارشون را ....

 

...

اگه ایده ای به ذهنتون میرسه به ما هم بگین ... هل من ناصر ینصرنی ...

 

راستی اگه تاحالا طرفای بهشت پیداتون نشده بیاین حال و هوای خوشگلی داره جا برای همه هست حتی شما     :)




یه وقتی بود که تب زیباتر شد و دیده تر شدن من رو هم گرفته بود ...میخواستم رنگی داشته باشم تا شاید دیده بشم ...

نشستم فکر کردم این دیده شدن چه جوری میشه ...مثلا باید اول از ظاهرم شروع کنم یا نه چیزای دیگه ای هم هست برای دیده شدن یا بهتر بگم دیده تر شدن .رفتم دنبالش دنبال اینکه اگه از ظاهرم شروع کنم مثلا آرایش کنم موهام بذارم بیرون و چادرمم داشته باشم و خوش تیپ کنم حسابی خب خوبه میشه دیده شد ...هر روزم تعداد زیادی آدم میبیننت ته دلشون حسرت میخورن که ای کاش ما هم مثلا شبیه این بودیم یا برخی هم ته دلشون آرزو میکردن که ای کاش این مال من بود ....خب بیشتر فکر کردم گفتم گیرم این اتفاق هم بیافته اصلا من دیده بشم تهش که چی ...نه واقعا که چی ...به خودم یه نهیب زدم گفتم که حیف نیست ...حیف نیستی تو این همه خودت خوش تیپ کنی بعد کیفش دیگران ببرن ...خب این که دوسر ضرره ...یه ضررش اینطرفه که تو ذهن و فکر خیلی ها هستی و این باعث میشه آرامشت صلب بشه و تازه اینا حظش میبرن بعد فردای قیامت من باید عذاب و آتشش را تحمل کنم ...دیدم نه این دیده تر شدن که توی چشم این بنده ها بیای زیادم خوب نیست ...رفتم فکر کنم یه جور دیگه دیده تر بشم ...خیلی فکر کردم دیدم خب چه جوری دیده تر بشم که هم نفع دنیا برام داشته باشه و از نظر مادی راضی بشم هم نفع معنوی و اخروی داشته باشه وآنطرف گریبانم را نگیره ...بلاخره ما انسانیم و اهل حساب کتاب خب انسان عاقل کاری نمیکنه که به ضررش تمام بشه ...

هیچی دیدم بهترین راهکار همانه که خود خدا گفته ...یه آدم میتونه دیده بشه هم توی چشمای خالقش هم توی چشمای مخلوقش ...ولی از راه درست و حلال نه روش های نادرست و حرام ...

اما اینکه راه درست حلالش چی هست ؟ خب خدا خودش توی برنامه زندگی که برای ما فرستاده گفته ...هممه مون هم میدونیم فقط آنقدر راه اشتباهی رفتیم که بخودمون برای توجیه میگیم : خدا کریمه مهربانه میبخشه حالا با یه تار موی من مگه چه اتفاقی میافته یا به یه ذره آرایش من چی میشه ...هیچی نمیشه...هیچی فقط من خیلی راحت حرام خدا را حلال کردم همین ....اینم که چیزی نیست خدا نعوذم بالله برای من شدید العذاب نیست که شدید العقابش هم برای زن همساده اس برای من نیستش که ...نه ....

 بسه ...با این حرفا خودت گول نزن ...خدا همانقدر که رحمان ...شدید العقاب هم هست ...خب معلومه خودت فرض کن وقتی به یه آدمی میگی این قانو ن اینجاست بعدش آن آدم قانون را نقض میکنه چقدر ناراحت میشیم ...بعد انتظارای الکی داریم ...

یه روز که همینطوری دنبال این سوال جوابا بودم به نهج البلاغه رسیدم و نامه سی ویک حضرت امیر علیه السلام که به فرزندشون وصیت میکنن ...خیلی جالب شروع کردن : میگن از پدری فانی ...همینجا موندم ...پدری فانی ...به خودم گفتم خاک یعنی خاک ....حضرت امیر وقتی میگن پدری فانی بعد تو با چه اعتماد به نفسی آنم با این همه غرور کاذب بابت نعماتی که تازه منشاش خودت نیستی خالقت بهت داده اینطور ی سرکشی میکنی میری جلو ...خجالت نمیکشی ...نه واقعا خجالت نمیکشی ...خیلی پررویی ...روتم زیاد شده میدونی ...یکم به خودت بیا چند سال از عمرت داره میگذره ...میخوای وقتت بذاری برای ظاهری که تهش قبر و تنهایی و زیر خاک رفتنه هرچقدرم پول داشته باشی تا دم قبر باهات میاد بعدش دیگه مال تو نیست ورثه برمیدارن میخورن یه آبم روش ...حیف نیست ...من که نمیگم به ظاهرت نرس خب برس ولی روح بیچارت رها کردی به امان شیطان ...داره بهش حکومت میکنه عین خیالتم نیست بعد ادعات میشه هرروز سر نماز مثلا میگی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بعد نمازت با یه دروغ بزرگ که الله اکبر شروع میکنی ...

خلاصش اینکه فهمیدم ای بابا من تا اینجای کار ول معطل بودم اصلا به فکر روحم نبودم که هیچ اصلا نفهمیدم عنانش دست خدا نبوده دست شیطان بوده ...

کار زیاد دارم باید شروع کنم انشالله که خدا هم کمک کنه بتونیم افسار روحمون آزاد کنیم و بدیمش دست خودش ...خود خدا....اولین قدم هم توبه هست یه توبه واقعی معلوم نیست امشب که سرم میذاریم روی بالشت فردا صبحی چشام باز بشه ...من که مطمئن نیستم شما را نمیدونم ...

 




ورق های روزگار درپیش چشمانم یک به یک خط میخورند ...انگار دیگر رنگی برایم ندارد این روزگار ...

چه شده ...چه برسر عشق های لیلی و مجنونی آمده ...

چه شده ...کو شیرین کو فرهاد ...

چه بر سر دختر و پسر این سرزمین آمده که دلشان دیگر قرارگاه عاشقی یک دل نیست ...دلشان دروازه است دروازه ...

برایم سخت شده نفس کشیدن میان این همه ...این همه راحت گذشتن ...

روزگار ...روزگار ...با توام ...دنیا ...چه  بر سر درونت آورده ای ...انگار کثیف شده ای خودت را بشوی ....

بهتر نیست تا دیر نشده غسل طهارت بگیری از این همه نا پاکی و به دورکعت نماز توبه بایستی ...

 

 

 

...

 

 

 

دنیا ...دنیا ...با توام ...تا دیر نشده ...بازگرد به روزگار پاکی ات ...بازگرد ...