سکوت سنگ، فریاد دل

سلام بر شما ای بقر العلم ...

درود برشما که نام باقر تان قبل از این در تورات آمده بوده ....

شمایی که علم را از برون شکافتی و در آن زمان به اوج شکوه رساندی 

سلام آقا جان ...تولدتون مبارک ...

...

شرمنده ایم  آقا جان ...دعا میکنم یه روز دوباره خدا بهمون توفیق بده تا بقیع رو با طلا و جواهر براتون بسازیمو زینتش بدیم 

اونطور که در شان مقام و جایگاه شماست ....

آقا جان در حق ما دعا بفرمایین تا علم الهی به قلب ما هم فرود بیاد و ظرف وجودمون گنجایش حفظ اون رو داشته باشه ...

التماس دعا ...فرج مولا ....

 




 

...

 آره ...لبخند ...

      نمی دونم با دیدن یه عکس چرا مدام یه چیزی تو ذهنم خاموش و روشن میشه 

      اینکه یه روز تویه یه شهری یه مسئولی رفت پشت تلویزیون و فریاد بلند کرد که : آی مردم ...چه نشستید که 

      یکی برده اون یکی خرده ...ال و بل و از این صوبتا ...

      بعد بلندتر فریاد زد که : پرونده ها رو رو میکنم ...

      بعد از چند سال این دست و اون دست کردن ...

      آره انگار عاقبت بخیری خوب دعاییه ...

      این نسیم هم میادو مثل باد صبا صورت ما رو نوازشی میده و یه روح تازه تو کالبد ما میدمه اما ...چیزی که تموم میشه و فراموش همون نسیمه ...

      اشتباه کردن ...طوفان نیستن ....درختای این سرزمین بید نیستن همشون سرو هستن ...سروهای تنومند و ریشه دار ...

      کسی که یه روز تو تیم مقابل حریف توپ میزد امروز رفته تو تیم حریف داره با همه قواش توپ میزنه اما حیف که سرش اونقدر بالاست که نمیبینه توپش سوراخه ...

      هر چی محکمتر بزنه پایه خودش بیشتر آسیب می بینه :-))))

خب کجا بودیم ...

اما تو یه اون عکس انگار دیگه پرونده ای رو میز نبود ...نه انگار پرونده ها زیر میز حل شده بود ....

ای بابا ...شاعر چقدر زیبا گفت : جهان از این فسانه هزاران هزار دارد یار ...

مهم اینه وسط این خنک نسیمای سرد وسط این بهاره زمستونی چشم ما ....بازه ...بازه ...بازه ...

اما درعجب از رجال کیز که دارن برگ سوخته رو میکنن ...

کجا بودیم ....اصلا ولش کن ....عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد ...یه مثله زیاد روش حساس نشین ...

مهم شوره ...که اینجا پر از شوره ....

:-))))))))))

ما ییم و نوای بی نوایی .....بسم لله اگر حریف مایی

######################################

التماس دعا ....فرج مولا 




 

 

 

--

...

با یه چرخش ساده در کف اینترنت متوجه میشیم که مطالب اکثر وبلاگ و سایت ها مربوط به انتخابات ریاست جمهوری سال 92 می باشد 

خب خداروشکر ...

اما یه نکته مهم در اینجا یادآوری انتخابات شورای شهر تهران است ...

شورای شهر تهران جایگاه مهمی داره اما به یک رصد ساده متوجه میشویم که داره کم کم خونه هنرپیشه ها یا حتی ورزشکاران میشه ...

شورای شهر تهران باید جایگاه انسان های متخصصی باشه که با اصول شهر سازی و فرهنگ سازی آگاهی کامل داشته باشند ...

کافیه اتفاقات اخیر و تغیراتی که در سطح تهران اتفاق افتاد رو گاه گاهی رصد کنیم ....میادین قدیمی که بدون دلیل ویران شد ...همین میدان انقلاب خودمان که به خاطر شباهت به نماد های خاص برخی

گروه های خاص فعلا دورش بستس  و معلوم نیست چه خواهد شد 

یا همین مترو طالقانی یه سر بزنید یک نماد در قسمت پله های برقی وقتی از سمت دروازه دولت به سمت تجریش سوار می شوید و آخرین خروجی موقع پیاده شدن نماد یک زن میباشد که بسیار زننده است ...خود من به مسئول این مترو اطلاع دادم و اعتراض کردم اما ...این سخنان کی رود درگوش سنگ .گوش سنگ .بفروش گوش دگر بخر ...(شعر باکمی تحریف بخاطر حفظ ادب)

یا حتی ساختار ضعیف مترو که همه شاهد بودیم با یک بارندگی چند مترو بسته شد به خاطر آب گرفتگی ...و ...

یا حتی مترو چهار راه ولیعصر که به خاطر نماد های فراماسونری که کار شده بود و تلاش همین بچه های فضای مجازی و گروه های دیگر سبب شد تا اصلاح نمایند ...

پس انتخابات شوراها مهم است ...حضور برخی از بازیگران مثل هدیه تهرانی یا مصطفی زمانی در این انتخابات معلوم الحال است ...باز احمد نجفی یک محلی از اعراب دارد...

من منکر شاید برخی فعالیت های خوب نمیشوم اما میگویم بهتر است چشمانمان را باز کنیم و در شور انتخابات ریاست جمهوری همه را با هم رصد کنیم یک ماه تلاش نماییم و نتیجه چند ساله را برداشت نماییم ...

نباید فراموش کنیم بودجه چند هزار میلیاردی تهران به دست چه کسانی می افتد ...

ما در شهر تهران شاهد بدتر شدن هرروز وضعیت فرهنگی جامعه هستیم و فیلمهایی بر پرده میبینیم مانند زندگی خصوصی خانم و آقای میم و فیلمی مانند تهران 1500 به جای ایجاد فرهنگ صحیح ضد فرهنگ می باشد ...

بیایید در این زمینه در انتخاب افراد اصلح سنگ تمام بگزاریم 

 




...

 

...

ثانیه ها و دقیقه ها و لحظه هایی که از حدگذشته بودند ...هنوز صدای زمین خوردن آب مستقیم بود و بی واسطه ...

تا اینکه یک روز بدون هیچ توجهی کاسه ی آب را خالی کردم ...

صدا به ناگاه عوض شد...ناله ای به گوشم رسید ...

دلم گویی به ناگاه بر زمین ریخت ...اما دوامی نداشت ...لحظه ها شکست ...خیالی خام بود ...

پیرمردی با صدایی خش دار بالا را نگاه میکردو بدو بیراه بود که نثارم شد ...دخترک چشم سفید زیر پاتو نگاه نمی کنی تمام سرتا پام خیس شد ...

از شرم و خجالت زبونم قفل شده بود و همونطوری خشکم زده بود ...

دیدم هرکی تو کوچه رد میشه داره به اون پیرمردو من نگاه میکنه ...

چادرمو سرم کشیدمو با خجالت تمام رفتم تو ...

...

دیگه هرروز کاسه رو بدون آب خالی میکردم تویه کوچه ...تویه کاسه یه آه آتشین از ته دلم می کشیدمو و گلهای خشک شده تو ش میریختمو اون از بالای پنجره سرازیر میکردم تویه کوچه ...

نگاه مادرم هرروز غمگین تر میشد ...هر وقت میرفت بیرون و برمیگشت با نگاه سنگینش بهم خیره میشد ...

کم فهمیدم حرفا و پچ پچای دروهمسایه عمونشو بریده ...

....

ادامه دارد 




 

 

...

داری آهنگ میسازی با صدای پای بارون ...

تو نگاهت آفتابه عشقای خاکستریمون ...

تموم هستیمو دادم تا یه روز خوشبخت شی ...

ولی آخرش شده  این روزگارم همه اش تنهایی ...

خاطرات خیسمو گذاشتم رو بنده رخت روزگار ...

تا که آفتابه نگاه مهربونت همرو بخشکونه یار...

همه جای کتابامو خط زدم از اسمای تو  ...

خط زدم   تا پر بشه جای پر از خالی تو ...

حدیث صدای دلم دیگر هوای  نبودن تو  نیست ...

حدیث عشق با وفای مولای رهایی است ...

گذشتی و  مرا رها ساختی با روزگار نامرد ...

اما دست گرفت و در اوج سقوط بلندم کرد... 

دگر شقایق های داغدار دلم یکصدا دلنوازند ...

موسیقی انتظار عجل لولیک فرج میسازند ...

..............................................................................................................................

حرف های یواشکی ...لطفا برداشت غلط نداشته باشید